اگر دنیا به کام من بود:
با صدای امواج دریا و پرنده های وحشی از خواب بیدار می شدم
روزها لب ساحل قصر شنی درست می کردم و شب ها فانوس کاغذی
بادبادکی هوا می کردم و آواز می خواندم
بلند بلند می خندیدم
بلندگویی دستم می گرفتم و به هر کسی می رسیدم حرف دلم را می زدم
چراغ ها را هیچ وقت خاموش نمی کردم
در ها را نمی بستم: قفل نمی کردم
باران که می بارید به دنبال چتر نمی گشتم
کاری به فرداها نداشتم
از نمی توانم ها هراس نداشتم
آرزو
10/02/2009 در 9:44 ق.ظ. (ای کاش ها)
پلاپ said,
10/03/2009 در 8:53 ق.ظ.
خب…بسيار بسيار مباركتو باشه.
بسيار بسيار حسودي برانگيز بود …چون من با اين وردپرس و بلاگر هر چي سرو كله ميزنم راه نميان باهام.
به كام بودن و نبودن مثل آب و هوا مي مونه…با خوب و بدش ميشه ساخت…
ولي كارايي كه گفتيو وقتي به كام باشه اگر انجام بديم…خيلي خيلي شيرينتر خواهد بود.
...به چكاوك نتوان گفت نخوان said,
10/03/2009 در 9:41 ق.ظ.
چه با كلاسه اينجا
واي كه گفتي دريا امواج
مینا said,
10/04/2009 در 7:55 ق.ظ.
مبارک باشه!
اگه دنیا به کام من بود، از بی دردی می مردم!
مائده said,
10/06/2009 در 10:35 ب.ظ.
کاش دنیا به کامم بود!!
در ضمن وبلاگ جدید مبارک با عکس دختر چشم قشنگت که دل می بره!!